با نیمه عاشقها نه نشین. به نیمه رفیقها اعتماد نکن.نصفهنیمه زندگی نکن.نصفهنیمه امیدوار نباش. برای کسی که نصفهنیمه گوش میدهد نخون.نصف جواب را انتخاب نکن. روی نیمهای از حقیقت پافشاری نکن. رویای نصفه نیمه نخواه ...تا انتهای سکوتت ساکت باش و به حرف که اومدی تمام حرفت رو بزن.سکوت نکن که حرف بزنی و حرف نزن که سکوت کنی.نصف، در واقع همون چیزیکه تو رو میان آشنایانت غریب جلوه میدهاگر رضایت داری کاملا راضی باش و اگر نمیخواهی کلا بگو من نمیخواهم.خندهی نیمهکاره، یعنی به تعویق انداختن خنده. دوست داشتن نصفهنیمه یعنی هجران.رفاقت نصفهنیمه یعنی بلد نبودن رفاقت. نوشیدن نصفهنیمه عطشت رو کم نمیکنه و خوردن نصفهنیمه سیرت نمیکنه. راهِ ناتمام به جایی نمیرسوندت. زندگی نصفهنیمه یعنی تو ناتوانی در زندگی کردن ونکته مهم اینه که تو ناتوان نیستی؛تو کاملی عزیز منتو کاملی و نه نصفی از هر چیزی. تو به دنیا آمدی برای کامل زندگی کردن و نه زندگی در نصفهنیمهها و ناتمامها.چیزی رو دوست داری با تمام وجودت به سمتش برو.چیزی رو نمیخواهی محکم بگو: "نه"همین دیگه . نوشته شده توسط:همسخن|دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۳ | |لینک ثابت | موضوع: | بخوانید, ...ادامه مطلب
اومدم برم سفرانقد با حرفاش آزارم دادکه به قول خودش نفرت در من به اندازه نفرت در خودش پدیدار بشهغافل از اینکه هر اتفاقی بیافته من از اون متنفر نمیشمبرای دیدنش سفرمو به تاخیر انداختمبرای حفظ حریمش بدون اینکه اجازه بده نزدیک تر نشدمگوشیشو خاموش کرده بود از روی رد عطرش پیداش کردمغرق صحبت های اون مدیر جدید بود و من نگاهش کردم انقد دست پاچه پیدا مردن آدم جدید بودکه فراموش کرده بود منو فدای سرش همیشه گفتم من که باهاش معامله نکردمکه بگم هرچی در من حلول میکنه در اون هم باید باشهمیدونی حس مورد سو استفاده قرارگرفتن رو در من خیلی تشدید کرددائم به خودم میگم اگر دوستم نداشت که الان دیگه به واضح ترین حالت ممکن داره میگه ،پس چرا منو فریب داد؟از من سو استفاده کرد که به چی برسه ؟ از من پیر وخسته و رنجور که نه پولی در بساط دارم نه زیبایی خاصی نه حتی موقعیت اجتماعی عالی پس چرا منومورد تعرض قرار داد؟ روح منو نابود کرد چون از روز اول چیزی جز عشقو دوست داشتن براش نداشتم!؟ یعنی اون حجم خودخواهی همراه با یک قسمت تاریک تهاجم گر در روح اون انقدددد قوی بود وقتی هست که وقتی دید توان از بین بردن این حجم از عشق و محبت خالص رو نداره ، سعی در جایگزینی اون با نفرت کرد یکترفند قدیمی که در همه کتاب های منطق و فلسفه به وفور یافت میشهکاش حداقل اهل کتاب خوانی بودمن همیشه گفتم چیزی نیستم در مقابل اون هیچ ادعایی هم نداشتم اما میدونستم اگر این روحطغیان گر سرکوب کننده اشدست از این همه لجاجت و عصبانیت بر میداشتو به جای این همه خشم و تنفر در آرامشی که همیشه براش بوجود می آوردم آرام میشد ، حتما همه چیز تغییر میکرد در کنار هم رشد میکردیم از کتاب هایی که خوندممیگفتمبه اون از بازار های مالی آنچنان یاد میدادم که برای, ...ادامه مطلب