یه روز کوچولو

متن مرتبط با «کنیم» در سایت یه روز کوچولو نوشته شده است

ما فکر می‌کنیم دوباره اتفاق میفته...

  • ما فکر می‌کنیم دوباره اتفاق میفته...فکر می‌کنیم دوباره انقدر زیاد "دوست داشته می‌شیم"فکر می‌کنیم دوباره می‌تونیم "دوست داشته باشیم"آدمای زیادی این فکرو کردن!اما فقط یک‌باره دیگه هیچ‌وقت تکرار نمی‌شهبنابراین ترک نکنید، نریددرستش کنید. بسازید. ببخشید. برگردید... نوشته شده توسط:همسخن|چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ | |لینک ثابت | موضوع: | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما میخوایم گفتگو کنیم ؟ نه ما دوست داریم که عصبانی باشیم...

  • چرا هر صحبتی رو میذاریم روی افکار منفی ؟ این چه عصبانیت هست که ما داریم ؟ از چه چیزی انقد گریزانیم ؟ وقتی همه یک موضوع رو نمیدونیم چطور میتونیم به این راحتی به خودمون اجازه بدیم که نسبت به درک خودمون عصبانی بشیم ؟ و همزمان برای اینکه چیزی چهارچوب افکارمون رو تهدید نکنه سریع بگیم که من دیگه اینجا نخواهم آمد چرا ؟ آیا دونستن حقیقت خیلی سخته ؟ اینکه انقد راحت برچسب بزنیم و بریم ؟ تهش هم بگیم مظلوم نمایی بوده ؟ چی میدونیم از عمق درد و فاجعه ای که هست برای تو, ...ادامه مطلب

  • ولی بیاییم قبول کنیم که

  • زندگی آدم ها جعبه پاستیل نیستکه از سر ذوق بازش کنیمدستمون رو بیاریم قشنگ وسط دل و روده اشونبعدش تا دلمون رو زد بندازیمشون کناربیاییم قبول کنیم که بازیچه قراردادن ادما کار قشنگی نیستبرای چند روز خوشی و راحت بودن و برچسب موقت ! زدن زوری به روی ادمادست بکشیم ...به قول خودش که میگفت تموم کن این بازی کثیف روو من حاج و واج مونده بودم که کدوم بازی کثیفشاید اون زمان داشته به خودش میگفتهبا صدای بلند که هی تموم کن این بازی کثیف رووالا بخدا این زندگی انقد ارزش نداره که اینطوری همدیگه رو بازی میدیناذیت میکنینباعث اشک هم دیگه میشیناز من که گذشتولی امیدوارم با بعدی ها اینطوری نکنیبه من میگی با هیچ کسی صمیمی نشوبیا و ببیین که هر چی بگذره هیچ کس جای تو نمیاددرسته به من گفتی من هرکسی اماما این درست تره که من بهت گفتم تو همه منی و هیچ کس مثل تو نیستبیاییم و قبول کنیم ...بگذریم که هر شب از ساعت 5 به بعد چشم به راه تلفن می شینمباخودم میگم بالاخره زنگ میزنهو ترسی از ته دلم بمن میگی اخه تو چقد ساده یتو که دیدی چطوری اون هدیه رو انداخت سطل اشغالوالا بخدا تو رو هم الان انداخته همون سطل بی خیالاما من هیچ وقت دست نمیکشممنتظرش می مونمیکجایی این همه صداقت و دوست داشتن خالص بالاخره خودش رو نشون میدهو اون منو از این تاریکی بیرون میارهپی نوشت :بدجوری دلم میخواد برگردم و ایمیلم رو چک کنمیک حسی بهم میگه اونجا چیزی برای من نوشتهاما این ترس لعنتی نمیذارهکاش میدونس ، انقد در من عمیق شدهکه با هر واژه ی که مینویسهتا اعماق من نفوذ میکنهوقتی اخرین واژه رو خوندم که نوشته مگه نمیدونی که دارم همه چی رو عادی میکنمیا میخوام همه چی به روال عادی برگرده ؟و من سرتاپا مردم با خوندم این وازه ها و بعدش ترس تمام وجودمو گرفت و , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها