ولی خب یک حسی هس ...

ساخت وبلاگ

نشسته بودم همین چند لحظه پیش .
یکهو قفسه سینه ام به شدت درد گرفت
چیزی شبیه اسپاس قلبی
خب در موردش مدت ها پیش خونده بودم
اینکه اینطور مواقع اگر شرایط حاد تر شد حتما با 115 تماس بگیریم
چون احتمال وقوع سکته قلبی بالاست
اما من همونطور که درد داشت بیشتر میشد
خیره به روبه رو بودم
داشتم باخودم فکر میکردم اگر این اسپاس منجر به سکته بشه
اینجا کسی نیست که بخواد بیاد بالا سرم
خودمم رقبتی برای اینکه به کسی زنگ بزنم و خبر بدم ندارم
درد همینطور بیشتر میشد
ذهنم رفت سمت اینکه اگر سکته کنم احتمال فوت ام زیاد میشه
یعد این تصویر اومد توی ذهنم که ای بابا اون محل دفن رو هنوز نخریدم !
همون که کنار مادر خدابیمارزمه .. خب نشد دیگه
یکجا می برن دیگه مهم نیس
بعد این به ذهنم رسید الان دقیقن در این وضعیت وقتی منو پیدا کنن چی :)
دیدم مهم نیس
اما این فکر درگیرم کرد
یک امانتی هست که از تو پیش منه
اینو خیلی نگرانم کرد که وقتی من نباشم چطوری اینو بهت برسونن
اصن چطوری پیداش کنن :) پیداش کردن چطوری متوجه بشن ک این برای تو هست
اخرش به این نتیجه رسیدم اگه من ناگهانی فوت کنم دیگه این هم میشه زیان ریالی
که از دستش میدی
اما ذهنم اروم نشد
تصمیم گرفت اگه این اسپاس به سکته ختم نشد و زنده موندم حتما فردا بهت برسونم .
این درد ادامه داشت
داشتم به این فک میکردم گوشی تلفنم
رمز ایمیل ام
حساب های کاربری که توی فروم ها دارم
و خلاصه هر چیزی که بعد من ممکنه به یک شکلی به یک نفر کمک کنه
اونا رو چی میشن
خب اونام طبیعتا نابود میشن
حتی همین وبلاگ هم نابود میشه
پس اگه روزی دیدی که مدتی گذشته و اینجا بروز نشده بدون که
یکی از این اسپاس قلب ی ها کار خودش رو کرده
اینا ننوشتم اینجا که تهش ترحم و درد دل بگیرم
نه
خواستم فقط بنویسم .
الان هم که دردش کلا رفته
و تقریبا حالم خوبه
اما واقعا کی میدونه آخرین بار چه زمانیه ؟
شاید این واقعا اخرین باری باشه که اینجا رو آپدیت میکنم
شاید اون آخرین باری بود که باهم بیرون رفتیم و
هزار شاید دیگه
به هر صورت این زندگی بشدت کوتاهه
و خب این اصن مهم نیس

نوشته شده توسط:همسخن|یکشنبه ۱۴۰۲/۰۳/۰۷ | |لینک ثابت | موضوع: |

یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:53